به نام آنکس که عشق را آفرید تا عاشقان را بگریاند
روزی از بیابان گذر میکردم..چشمم به تخته سنگی
افتاد که بر روی آن نوشته شده بود...:اگر جوانی
عاشق شد چه کند؟... نوشتم صبر کند .بار دیگر
بر بیابان گذرم افتاد..دیدم زیر جمله ی من نوشته
شده بود:اگر صبر نداشت چه کند؟
نوشتم به دنبال عشقش برود.
باز زمانه مرا به آن بیابان رسانید..جمله ی دیگری
دیدم::اگر عشقش یارگرفته بود چه کند؟
نوشتم:بمیرد
سالها گذشت روزی از آنجا گذر میکردم که دیدم
نه این دفعه دیگر نوشته ای نبود..
بلکه جوانی درکنار تخته سنگ افتاده بود ...
اما بی جان
* * * * * *
و مجنون ترین عاشق پسرکیست که بی انکه چیزی بگوید کنار سنگ دل عشقش می سپارد جان....
بسیار زیبا...مثل خواهرت.......
سلام
مطالبت واقعا زیباس
عشق من خفم کردی عاشقتم میخوام اشک بریزم
نیستی
نیستی