دختر آرام

آبیترین آبی عشق رنگ احساس منه

دختر آرام

آبیترین آبی عشق رنگ احساس منه

شاید..

دلم از آدما گرفته  

دلم از نا مهربونیا گرفته 

دلم از دنیا گرفته 

از دنیا شاکی ام 

از آدما شاکی ام 

از بودن شاکی ام 

از رفتن شاکی ام 

از خودم شاکی ام 

چرا وقتی نای موندن نداریم سلام میکنیم؟؟؟ 

چرا به خورد شدن دیگران بعد از رفتنمون فکر نمیکنیم؟؟؟ 

چرا کسایی که ناراحتمون میکنن سراغمونو نمیگیرن؟؟؟ 

حالمونو نمیپرسن؟؟؟ 

چرا از مون دلجویی نمیکنن؟؟؟ 

چرا از دیگران نمیپرسیم که از ما دلگیرن یا نه؟؟؟ 

از ماناراحتن یا نه؟ 

راستیییییییییییییییی 

کسی از من دلگیر نیست؟؟؟ 

کسی از من ناراحت نیست؟؟؟ 

اگه کسی ازم دلگیره بگه شاید نتونم جبران کنم اما عذر خواهی که 

 

 میتونم بکنم شاید تسکین باشه 

 

شاید ...

عاشق


 به نام آنکس که عشق را آفرید تا عاشقان را بگریاند

               

روزی از بیابان گذر میکردم..چشمم به تخته سنگی

افتاد که بر روی آن نوشته شده بود...:اگر جوانی

عاشق شد چه کند؟... نوشتم صبر کند .بار دیگر

بر بیابان گذرم افتاد..دیدم زیر جمله ی من نوشته

شده بود:اگر صبر نداشت چه کند؟

نوشتم به دنبال عشقش برود.

باز زمانه مرا به آن بیابان رسانید..جمله ی دیگری

دیدم::اگر عشقش یارگرفته بود چه کند؟

نوشتم:بمیرد

سالها گذشت روزی از آنجا گذر میکردم که دیدم

نه این دفعه دیگر نوشته ای نبود..

بلکه جوانی درکنار تخته سنگ افتاده بود ...

                                 اما بی جان

          * * * * * *

     

تولدت مبارک

  تولدت مبارک عشق من 

زندگی من در تو خلاصه می شود

از چشمهای معصومت نمی توانم گله ای داشته باشم

 چون تنها آیینه ای بودی که مرا در خود نشان میدادی

 بفهم که خیلی سخت ست ببینی ...

دیگر هیچ آیینه ای نشانت نمی دهد

قرار ما هر جای دنیا که باران شدیدتر بود

هر جا که هیچکس نشانی اش را نمی دانست

شاید هم یادش نمی ماند

هر جا نسیم به پایان می رسید

وطوفان منتظر اجازه تولد بود

 قرار ما تمام جزیره های ناشناخته نرسیده به هیچ

زیر آلا چیق های آرزو جنب نخستین جای پایی که روی برف

 می ماند ...

نزدیک خدا ...

روزی به چشمان تو ایمان خواهم آورد

و در آن روز تو را باور خواهم کرد

با تمام خوبی ها و بدی هایت

روزی من

به چشمان تو قسم خواهم خورد

چشمهای تو

اشک های من

وتمام دردی که در وجود من است

چرا که من تو را باور خواهم کرد

با تمام خوبی هایت با تمام بدی هایت 

تولدت مبارک عشق من 

  خواستنی وتمام نشدنی

حالا اینجا کنار این همه خاطرات بارانی

تنها به تو می گویم دوستت دارم!

که می خواهم بمانی :بمانم

نه در لحظه ها وثانیه ها

نه!

که در تمام نفس ها

بی دریغ تر از همیشه

حضور معطر تو بودن

 درست آن زمانی که نیستی

لحظه ها با بودن خاطراتمان جان می گیرد

می مانند!

برای من یک نگاه تو همین قدر که بدانم هستی کافیست

حال همین جا وهر جا که نباشم وباشی

یک حس آشنا من را با خود می برد

فریاد می زند

که هستم با تو در کنار تو 

چه کسی می خواهد

من و تو

ما نشویم

خانه اش ویران باد.

بودنم را هیچکس باور نداشت

هیچکس کاری به کار من نداشت

بنویسید بعد از مرگم روی سنگ

با خطوطی نرم و زیبا و قشنگ

 اینکه خوابیدست در این گور سرد

بودنش را هیچکس باور نکرد

 کاش قلبم درد تنهایی نداشت

 چهره ام هرگز پریشانی نداشت

برگ های آخر تقویم عشق

حرفی از یک روز بارانی نداشت

 کاش می شد راه سخت عشق

بی اختیار پیمود و قربانی نداشت