توی یک دیوار سنگی دوتا پنجره اسیرن
دو تا خسته دو تا تنها
یکیشون تو یکیشون من...
دیوار از سنگ سیاهه
سنگ سخت و سرد خارا
زده قفل بی صدایی
به لبای خسته ی ما
نمیتونی که بجنبی
زیر سنگینیه دیوار
همه ی عشق منو تو
قصه هست...قصه ی دیوار
همیشه فاصله بوده
بین دستای منو تو
با همین تلخی گذشته
شب و روزای منو تو
راه دوری بین ما نیست
اما باز اینم زیاده
تنهاپیوند منو تو
دست مهربون باده....
کاشکی این دیوار خراب بشه
منو تو با هم بمیریم
توی یک دنیای دیگه
دستای همو بگیریم
شاید اونجا توی دلها
درد بیزاری نباشه
میون پنجره هاشون
دیگه دیواری نباشه....
* * * * * * * *
وبلاگ زیبایی است. امیدوارم موفق باشید.
خیلی توپ بود ای ول موفق باشی
سلام خوبی؟ وب زیبایی داری. به دفتر عشق هم بیا خوشحال میشم. موفق باشی. یا حق
سلام عزیزم خیلی قشنگ بود
سلام . خوبی ؟ ممنون از این که به من سر زدی .وبلاگت رو خوندم و لذت بردم.در پناه حضرت مهر باشید
سلام ممنون که امدی به وبلاگ من شعر زیبایی بود
هیچکس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود
az nazaret mamnon
سلام مریم جون. مرثی که بهم سر زدی. وبلاگ زیبایی داری.
عنوان وبلاگ و مطالبت خیلی آرامشبخشه. یه کم رو قالب کار کنی خیلی توپ میشه.
موفق باشی
یا حق
سلام
وبلاگ زیبایی داری
با تبادل لینک موافقی؟
به ما سر بزن
بای